هفته ی اول اردیبهشت سال 82 ، مطلبی را در کتاب های اهل سنت دیده بودم که « بعد از ارتحال پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله ) ، وقتی علی (علیه السلام) با ابوبکر بیعت نکرد ، به زور دست های ایشان را بستند و از خانه به مسجد آوردند و بیعت گرفتند »[1] . با دیدن این جریان در کتب اهل سنت ، خیلی تعجب کردم و باور این قضیه برایم سخت بود که چگونه با حضرت علی (علیه السلام) ، که اسدالله الغالب و فاتح خیبر بوده است ، بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اینگونه برخورد کردند ؟! آیا این جریان واقعیت داشته است ؟
شب چهارشنبه ای به مسجد رفتم . دو رکعت نماز خواندم . پس از نماز ، از خداوند خواستم که خدایا ! من چنین مطلبی را در کتاب ها دیده ام . اگر این جریان صحت دارد و آنها چنین جسارتی به امیرالمومنین (علیه السلام )کردند ، به گونه ای به من نشان بده . خسته بودم . خوابم برد . در خواب دیدم که از کنار نهر آبی ، عبور می کنم . کمی جلوتر ، عده ای جمع شده اند . نزدیکشان رفتم . جمعیت را کنار زدم . دیدم دو نفر طناب سفید و کلفتی را به دستان مردی بسته اند و او را می کشند . پرسیدم : اینجا چه خبر است ؟!
گفتند : این شخص علی ابن ابیطالب (علیه السلام) است .
همه ی مردم نگاه می کردند و یک زن فریاد و شیون می زد . پرسیدم این زن کیست ؟
گفتند : فاطمه دختر رسول خداست . او فریاد می زد : وامحمدا ، وا علیا . وامحمدا ، واعلیا .
از خواب پریدم . اشک هایم ریخته بود . وضو گرفتم و دو رکعت نماز شکر خواندم و خداوند را شکر کردم که داستانی که در کتاب های اهل سنت آمده است ، را به من نشان داد .
دیگر طاقت نیاوردم و تصمیم گرفتم به صورت علنی شیعه شوم . البته بنده از سال 79 ، به صورت تقیه و پنهانی شیعه شده بودم ولی جرات نمی کردم اعلام کنم ولی بعد از این خواب ، تصمیم قطعی گرفتم که تشیع خود را اعلام کنم .
روز جمعه ی همان هفته ، پس از این که نماز جمعه را اقامه کردم ، به منزل یکی از اهالی روستا که جلسه ای در آنجا بر قرار بود ، رفتیم . یک نفر را فرستادم که جلد اول صحیح بخاری را بیاورد .
به حاضرین در جلسه گفتم : من چند سال است که درباره شیعه ، تحقیق کردم و به این نتیجه رسیدم که مذهب اهل بیت (علیهم السلام) بر حق است و خلفا حق اهل بیت ( علیهم السلام) را غصب کرده اند و از این به بعد شیعه شده ام .
همه از این سخنم تعجب کردند و با عصبانیت ، به بنده نگاه می کردند . پیر زنی گفت : تو چطور دلت می شود حضرت عمر را رها کنی ؟
صحیح بخاری را باز کردم و گفتم : در همین کتاب نوشته شده است که : حضرت عمر شما استاد پیامبر بوده است ، زنان پیامبر بی حجاب بودند و عمر به پیامبر دستور داد که به زنانت بگو : حجاب را رعایت کنند و آیه ی حجاب نازل شد[2] ، نماز صبح پیامبر قضا می شد و عمر به پیامبر تذکر می داد .[3]. در همین کتاب آمده است که پیامبر جلوی اصحابش ، ایستاده ادرار کرده[4]و به همین ترتیب احادیث بخاری را که به پیامبر توهین کرده بود ، را خواندم و به آنها نشان دادم .
اولین بار بود که این مطالب را می شنیدند و تعجب کردند که در معتبرترین کتابشان بعد از قرآن ، این مطالب آمده است .
پیرمردی در جلسه گفت : تو که شیعه شده بودی ، چرا نماز جمعه ی امروزمان را خراب کردی ؟ حالا چه کنیم ؟
گفتم : نمی دانم ولی من سه سال است که شیعه شدم و به شما نگفته بودم .
دو دستش را بلند کرد و محکم به سرش زد و گفت : وای ، نماز سه سال ما را خراب کردی چه خاکی به سر مان بریزیم ؟
گفتم : بروید از علمایتان بپرسید ! به من ربطی ندارد .
صاحب خانه ، که بانی مسجد بود ، گفت : شما دیگر حق ندارید در مسجد ما ، نماز بخوانید و باید از اینجا بروی !
گفتم : انّ المساجدَ لله [5] ، مسجد ها برای خدا هستند نه برای شیعه یا سنی . من در مسجد شما ، نماز می خوانم .
گفت : اگر جرات داری ، بیا .
[1] معاویه خطاب به امام علی (علیه السلام ) می گوید : فی کل ذلک تقاد کما یقاد الجمل المخشوش در هر موردی مانند شتری فراری که برای داغ کردن میبرند ، به زور برای بیعت رفتی !أنساب الأشراف ج 1 ص 278
[2] عن عایشه أنّ ازواج النبى صلىاللهعلیهوسلم کن یخرجن باللیل إذا تبرزن إلى المناصع وهو صعید افیح فکان عمر یقول للنبى صلىاللهعلیهوسلم احجب نساءک فلم یکن رسول اللّه صلىاللهعلیهوسلم یفعل. فخرجت سودة بنت زمعه زوج النبى صلىاللهعلیهوسلم لیلة من اللیالى عشاء وکانت امرأة طویلة فناداها عمر ألا قد عرفناک یا سودة - حرصا على أن ینزل الحجاب - فانزل اللّه آیة الحجاب»(
عایشه مىگوید: همسران پیامبر صلىاللهعلیهوآله شبها براى قضاى حاجت به بیابان مىرفتند. عمر به پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىگفت: زنانت را در حجاب کن ولى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله چنین نمىکرد (گوش به حرف عمر نمىداد!). شبى از شبها سودة دخترزمعه، همسر پیامبر صلىاللهعلیهوآله که زنى بلند قد بود بیرون رفت. عمر فریاد زد: اى سوده تو را شناختیم - به جهت حرصى که براى نزول آیه حجاب داشت (این کار را کرد). آنگاه آیه حجاب نازل شد . صحیح بخارى، ج 1 ص 49، کتاب الوضوء، باب خروج النساء إلى البراز، و مشابه آن در ج 8 ص 66، کتاب الاستئذان، باب آیة الحجاب.
[3] صحیح بخارى ج 1 . 75 کتاب التیمم . باب الصعید الطیب وضوءالمسلم یکفیه من الماء حدیث 344 . باب مواقیت الصلاة و فضلها، باب الاذان بعد ذهاب الوقت؛ و ج 4، ص 232، باب علامات النبوة فی الاسلام، حدیث اول.
[4] . عن حذیفة، قال: أتى النبی (ص) سباطة قوم فبال قائماً، ثم دعا بماء، فجئته بماء فتوضأ . حذیفه می گوید : پیامبر کنار زباله دان گروهی رفت و ایستاده بول کرد و ... بخاری . کتاب الوضوء باب البول قائما و قاعدا حدیث 224 .
[5] . سوره جن آیه ی
حمیدشیرانی محمدشریف زاهدی حمیدشیرانی ملا محمدشریف18
برگرفته شده از serat12.ir